پارت سیزده :

صبح من و مهیار هم زمان از اتاقمون بیرون اومدیم.

ـ سلام صبح بخیر پسرعمو.

ـ سلام. چرا اینقدر زود بیدار شدی؟

من هر روز این ساعت بیدار میشم تا برم نون بگیرم. بعد هم میرم دانشگاه.

ـ من میرم نون میگیرم. حداقل تا وقتی اینجام این ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.